یک داستان

او که سجاده ی عشق گشوده و در فضایی سرشار از معنویات به قرائت قرآن پرداخته همان دختر بیماری است که با مرگ دست و پنجه نرم میکرد.

بیماری اش سخت بود و تامین هزینه درمانش سخت تر…

اما خداوند بندگان خوبش را مامور ساخت برای نجات جان این طفل معصوم…

بندگان خوبی که قدر شبهای قدر را می دانستند و عاشقی کردن در این شبها را فقط شب زنده داری نمی دانستند…

آنها عاشقی کردند و با اموالشان وسیله نجات جان انسانی شدند.

و اکنون این کودک در سلامتی کامل و در شب قدر دعای خیرش را بدرقه راه همه کسانی میکند که کمک کردند تا زندگی کند.

و در کوچه پس کوچه های زندگی چه سعادتی بیشتر از نجات جان یک انسان…

کودکان بسیاری چشم به راهند…

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها